اطلاع از بروز شدن
سه شنبه 85 دی 26
یک کار دیگه از خودم با همون ریتم قبلی
خسته نشید کارای دیگه ای هم هست که تقدیم حضورتون می کنم
و افسونم کند افسانهی زلف پریشانی
به روی ما که مشتاقیم، گاهی چهرهای بگشا
بتاب امشب به بام ما، که مثل ماه میمانی
اگر هستم وگر مستم برای تو، به یاد توست
دریغ ازمن مکن جانا محبتهای پنهانی
به آتش میکشی ما را خیالی نیست میسازم
و در مهر تو میسوزم: که حق داری بسوزانی
عجب موئی ، عجب روئی ، عجب آوای دلجوئی
غزال من ، چه میگویی که از صیدت نمیدانی؟
نمیدانی که هر جا میروی، دل پیش پای توست؟
و اشکم، هر دم آرد یاد از شبهای بارانی
میان راز ما؟ آری قلم نامحرم است اما
تو میدانی که میدانم و میدانم که میدانی
و میدانم که در این دوره گردیهای مرد افکن
به پایان می رسد این فصل، این فصل زمستانی
دلم لبریز دریا هاست، دریاهای طوفانی